سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ متفکران

سخنی با خاتمی :

خاتمیآقای خاتمی : خیلی دلم برای دماغتان سوخت وقتی که تمام همتتان را برای کسب جایزه ی صلح جهانی کردی ولی چیزی عایدت نشد! البته اگر قرآن را با دقت می خواندی می توانستی بفهمی که وعده ی شیطان دروغی بدون نتیجه است . می فهمیدی با اینکه منابع هسته ای ایران را لو دادی و آنچنان بزرگ نمایی کردی که گویی سپاه جمهوری اسلامی  قرار بوده همه ی جهان را همان موقع با بمبهای اتمی اش ویران کند و تو خود را به اصطلاح با لو دادن این تاسیسات (از چشم تو تسهیلات )ناجی و تنها منجی بشریت نشان دادی !!طمع قدرت و منصب و ثبت شدن در کتب تاریخ، آنچنان مقهورت کرده بود که فراموش کردی ما هم خدایی داریم و یک امام زمانی بالای سرمان داریم ،که مکر شما مکاران را با گوشه ی چشمش دفع می کند . 

می دانی کدام امام زمان را می گویم ؟ همان امام زمانی که شما دروغ و خیالات می نامید و گفتید کسی حق ندارد نامش را در مجامع عمومی ببرد، چرا که "ایرانی " مورد تمسخر و بی کلاسی واقع می شود !به همین دلیل وقتی دعوت به سازمان ملل شدی نامی از سرور بالا سرت نبردی .امام زمان منظورم همان امام زمانی است که شما برای پاک کردن نام مقدسش از هر همتی دریغ نکردید واستاد دانشگاهت (سروش)برای تمسخر گفت که من خجالت می کشم از دینم همان دینی که امام زمانش وقتی از مادرش بیرون می آید (یا جمله ای گستاخانه تر)سرش به پایین است (روایتی از امام صادق (ع) است که امام زمان در هنگام تولد مبارکشان سجده کنان به دنیا آمده اند )و البته چه خوب شد که صندلی های آمفی تاترتوسط بسیجیان  آنچانان جانانه به فرق ایشان سقوط کرد که کمی دل ما را خنک کرد و دماغ شما را سوخته تر !

آقای خاتمی دلم برای دماغتان سوخت آنموقع که بساط گفتگوی تمدنها را به بهانه ی کم کردن اثرات دین شیعه در دنیا علم (با دو فتحه!)کردید و کشور به کشور رفتید و دین ساختگی دست خود را به عنوان مذهب تشیع نشان دادید . آنموقع که به وزیر ارشاد خود دستور العمل محرمانه دادید که از انتشار تمام کتابهایی که با عنوانی از عایشه نام برده شده خود داری کنید . از چاپ لعنتها بر بنی امیه و ... به هر شکلی امتناع کردید و اول گفتید که لعنتهای زیارت عاشورا کلاس کار "گفتگوی تمدنها "را پایین می آورد و بعد راضی به این حد هم نشدید و گفتید که اصلا زیارت عاشورا دروغ است و حدیث نبوده و ... ولی باز هم دماغتان سوخت !چون خیلی تلاش کردید که با خوش خدمتی به اعراب منطقه کمکهایی از آنها برای واژگون کردن نظام پیدا کنید و دید که جز عربستان کسی به شما چراغ سبز نشان نداد !

آقای ختمی خیلی دلم برای دماغتان سوخت وقتی که تنها، نخوردن "مک دونالد آمریکایی" را تنها مشکل جوانان این مرزو بوم می دانستید و شبانه اولین شعبه ی آن را در پارک وی با چه اصرار و برنامه چینی افتتاح کردید به امید اینکه بعد از این هم پایه ی همه ی محصولات آمریکایی را به راحتی در ایران باز کنید و با ورود فرهنگ آنها تمایل درونی جوانان را به آمریکا تحریک کنید ،ولی همان شبانه هم شیشه های آن مک دونالد خیالیتان توسط بسیجیان شکسته شد !

آقای خاتمی ! آنموقع که برای اولین بار به دخترتان-همان دخترتان که با پول بیت المال در ایتالیا درس می خواند !و شاید همچنان می خواند !! - مانتوی تنگ و کوتاه سبز رنگی را پوشاندید و چادرش را هم مانند دکوری تنها به صورت آبشاری در پشتش انداختی، چه نقشه ی شومی داشتی ؟نمی دانم و مطمئن نیستم که با مد کردن مانتوی تنگ برای اولین بار و وارد کردن آن به فرهنگ ایران نا موفق بوده اید، ولی این را مطمئن هستم که ما را به پیشگویی پیامبر عزیزم رساندی که فرمودند در دوره ی آخر الزمان زنان چنان لباس (تنگ)می پوشند که پوشیدنش با نپوشیدنش فرقی نمی کند .

آقای خاتمی آن موقع قرار دادهای چند میلیاردی با آفریقای جنوبی و ترکیه و...(فرودگاه و امام خمینی و... ) را بدون مشورت با احدی و بدون کسب نظر کسی کاملا خود سرانه امضا می کردید و اموال ایران و ایرانی را به غارت می بردید و هرچه به شما تذکر داده می شد که این قرار دادهایی که می بندید اصلا توجیه اقتصادی ندارد و تازه خود متخصصین ایرانی هم می توانند این امور را با قیمتهای بسیار کمتری انجام دهند و... در پستوی خانه ات به ریش و من و امسال من خندیدی . اموال این کشور را چه خوش به غارت بردی !

آقای خاتمی آنموقع که به دختران جوان ایتالیایی که برای خوش آمد گویی منجی جدید دین اسلام!! خودشان را بزک کرده بودند و به خط ایستاده بودند دست می دادی  (اگر چه بعدها که دید خیلی گندش در آمده گفته بودی که کار فتوشاپ بوده !!!!) دین جدیدت را برای چه کسی قر قره می کردی ؟آنموقع که زانوهایت را به زانوهای گزارش گر زن ایتالیایی که دامنش به زور و دست و دل بازی، به یک وجب می رسید چسبانده بودی و به بهانه ی تجمع زیاد عکاسان فاصله ی خود را آن زن اجنبی تنگ تر می کردی باز هم کار فتوشاب بود و یا دین جدیدتان بهتان این اجازه را می داد!وقتی که برای دست دادن با زنان ایتالیایی مورد فشار قرار گرفتید گفتید که دست دادن با زنان در دین اسلام منعی ندارد !!!! وآن را ارجاع دادید به کتاب محترم عروه الوثقی و... و مرحوم مجلسی را در قبر لرزاندید !که آن بنده ی خدا روایت امام صادق(ع) را درست آورد ولی شما چنان یهودیانی بودید که به فرمان قرآن ،تنها آن قسمتهایی را دوست دارید از آیات می کنید و تکه و می کنید و بقیه را وا می نهید . در کار شما چه اضطراری نهفته بود و حایل دستتان چه شد ؟

البته چه بدشد که شما آنموقع حضور نداشتیدتا رسول گرامی اسلام را با فتوا های آنچنانیتان مسرور کنید تا او برای بیعت گرفتن از زنان مدینه آنقدر وجود مبارکشان را به سختی نمی انداختند و با واسطه ی تشت آبی از زنان بیعت بگیرند و دست مبارک خود را به نامحرم نزنند !!

آقای خاتمی چرا یادتان نبود که نور خدا را با فوت کردن نمی توانید خاموش کنید ،آن موقع که پیرو رضا شاه که بهاییان را در ایران ریشه دار کرد، درها را به روی آنها گشودید و به عنوان گفتگوی تمدنها آنها را دارای حقوق برادری کردید !شاید از این طریق به هدف انگلیسی ها برای موازی کردن دینی (به خیال نحسشان)با دین اسلام افکار و گرایش جوانان را به دین اسلام بتوانید کمکی کنید! البته بر شما حرجی نیست چون عموما دروغ گویان کم حافظه می شوند !

هزاران نکته همچنان باقی است که اگر بخواهم همه حرفهایم را بگویم کتابی قطور باید بنویسم،مثل :

چرا شما از آن روزها تا کنون همچنان به کشورهای مختلف سفر می کنید و بنیاد به اصطلاح گفتگوی تمدنها طرح هایی برای بر اندازی این نظام می کشید ؟

چرا سردار سد سازی نام گرفتید در حالی که همه ی مردم اردبیل و بسیاری از شهر های دیگر شاهدند تا پایتان را از در وازه های شهر بیرون می گذاشتید سدهای بیچاره یکی یکی از شرمندگی می شکستند!!

چرا به شما لقب مردی با عبای شکلاتی دادند ؟برای شما در شب یلدا محفلهای آنچنانی بر گزار می کردند وچرا در آن مجلسها نوامیس مردم را محرم خود می دانستید و به راحتی دست بر بازوان دختران می گذاشتید ؟

شغل همسرتان چه بود که یک دم در ایران بند نمی شدند و وقتی ازتان می پرسیدند چرا همسرتان اینقدر به مسافرت خارج از کشور می رود فرمودید شغتشان اینطور اقتضا ء می کند !!!(شاید در سمت وزیر امور خارجه در قسمت امور سواحل آمریکا و اروپا مخفیان خدمت می کردند ؟!کسی چه می داند)

چرا کاخ را برای اقامت خود بر گزیدید در حالی که شاید اسمی از نامه های امیر المومنین به مالک اشتر را از دور شنیده بودید ؟ و....


نوشته شده در دوشنبه 89/12/2ساعت 4:48 صبح توسط آ.معماری نظرات ( ) |

قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت

کد نوحه

کد مداحی