وبلاگ متفکران
اگرچه من شاعر نیستم ولی این ابیات را با الهام از وبلاگ سیب خیال گفته ام برای یگانه منجی عالم از بس که ثانیه بر آمدنت شمرده ام گوش تجسم حوصله ام درد می کند از فکر آمدنت ز از ل تا به ابد کاسه ی صبر عالم و آدم درد می کند بس قصه و ترانه در وصف جمالت سروده اند لیک قامت قلم روزگار از نیامدنت درد می کند از درد دیدن فریاد و بی عدالتی قلب کوچک من هم درون سینه درد می کند از زنگ صدای شرک و کفر و نفاق گوش پرنده و چرنده از سخن هزل درد می کند برگ زمان هم زاشک یتیم در کوچه باغ خیانت و فقر درد می کند حنجره ی فریاد شاهد و مشهود هم در ستبر این عالم ظلمت درد می کند زوزن غبار تفرقه و جدل شیشه ی دل جن و پری هم درد می کند زبان حق پرستی و عدالت خواهی از پیچش بیهده و بی ثمرش درد می کند بس شب آمد و صبح شد و این تسلسل روزگار در پیچ و خم نیامدنت شکوه و درد می کند زآن پس که دیدمت شبی در خواب پیکر حقیقت کنه این زندگیم دردمی کند گفتند که آدینه بیایی و نیامدی شکوه ی آسمان و زمین هم از نیامدنت درد می کند آقا خیلی مخلصیم.
قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت |