سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ متفکران

آیا دین از سیاست جدا است ؟

برای جواب این سوال ابتدا باید هر کدام از اینها را جداگانه تعریف کنیم : دین عبارتند از راه و روش زندگی کردن . بنابر این تعریف "دین " به ما می آموزد که چگونه زندگی کنیم ،چگونه بخوریم ،چگونه بخوابیم و.... بنابراین تمام مردم دنیا دارای دین فطری هستند . یعنی بالاخره تمام مردم راه و روشی را برای زندگی کردن دارند . بنابراین کسانی که ادعا می کنند بی دین هستند و یا دین را از زندگی خود خارج کرده اند و به این کار خود مفتخر هم هستند !درحقیقت اینان دین و روشی را که پیامبرانشان برای زندگی بهتر آورده اند را کنار گذاشته اند و به روش دیگری زندگی را ادامه می دهند. پس افتخارشان فقط به دلیل عدم تمکین و عصیانشان است نه به این دلیل که "دینی" ندارند . چرا که هیچ کس خارج از حکومت الهی نمی تواند با شد و خداوند در فطرت انسانها دیانت را قرار داده است .

 

اما برای تعریف سیاست بر می گردیم به بیان سخنی از امام صادق (ع) که سیاست را شیوه و روش اجرای حقوق دیگران تعریف کرده اند . به این معنی که هر فردی نسبت به فرد دیگر و یا هر قومی نسبت به قوم دیگر دارای حقوقی تعریف شده است و راه و روشی که آن حقوق اعمال می گردد را سیاست می گویند اما این که حقوق بین کشورها و بین مردم چه چیزی است که باید آن را رعایت کرد و چگونه آن را رعایت کرد مطلبی است که دیانت افراد آن را تعیین می کندد . بنابر این "دین " افراد عین "سیاست د" آنها است و این نکته بسیار مهم است . کسانی که دین را از سیاست جدا می دانند یا تعریف "دین " و سیاست را نمی داننند و یا از پایه "دین " راقبول ندارند (منظور دین و آداب و روشی را که پیامبران آورده اند ) را قبول ندارند .

برای مثال باز می گردیم به قرآن کریم . خداوند در قرآن کریم بار ها تکنیک های سیاسی را هم آموخته است . آنجا که فرعون برای نابودی حضرت موسی (ع) مکر کرد و جشنی ترتیب داد خود سیاستی بود که فرعون برای از بین بردن حق و خاموش کردن آن بکار برد . در عوض در جشنی که بر پا شد و فرعون تمایل داشت قدرت و درایت حضرت موسی را زیر سوال ببرد و ساحران قدرت مند خود را از بین بردن "دینی" که حضرت موسی آورده بود به کار بست . اینجا سیاست حضرت موسی (ع) بود که صبر کرد و اجازه داد که ساحران تمام سعی و تلاش خود را بکنند . و این یک تاکتیک کاربردی برای از بین بردن دشمن بود . آیا این خود سیاست نیست ! کسی آیا از خود نپرسیده که چرا حضرت موسی جلو تر از ساحران عصای خود را نیانداخت و آیا چرا در وسط آنها این کار را انجام ندادو... بنابراین سیاست هرگز از دین جدا نبوده و نخواهد بود . هر فردی در این عالم هر لحظه در ارتباط خود با اطرافیانش دارای سیاست خاصو مشخصی است که رفتار او را نسبت به دیگران متمایز می کند و این خود یک سیاست است .

اینکه من چگونه با فرزندم بر خورد کنم که فلان کار را انجام دهد و یا فلان کار را انجام ندهدو یا اینکه من چگونه با رئیس خودم برخورد کنم که بهتر باشد و... جواب تمام این سوالات سیاست هایی است که جواب آن و چگونگی آن در آیین و دین ما آمده است .

اما تعبیری که امروزه از سیاست می شود شاید نوعی شطرنج بازی باشد ! به این معنی که سیاست را راه و روشی می دانند که چگونه در صفحه ی شطرنج دنیا پیروز شویم ! یعنی چه کارهایی انجام دهیم که راحت تر بتوانیم بر دیگران مسلط شویم ! والا تعامل سازنده با دیگران عین دیانت است . اینکه من چگونگی حقوق دیگران را رعایت کنم که هم آنها راضی باشند و هم خدا عین دین است . اصلا پیامبران الهی آمده اند که راه و روشی را به ما نشان دهند که طبق ان افراد بتوانند راحت ترین و بهترین زندگی را در بین هم دیگر داشته باشند . به طور مثال چگونگی رعایت حقوق همسایه . چگونگی رابطه ی فرزند با پدر و مادر و.... همه سیاستهایی برای یک زندگی بهتر است . ولی متاسفانه تعبیری که امروزه از سیاست می شود نوع مبتذل ان است به این معنی که چکار کنیم که از مردم بیشتر بگیریم و حقوق آنها را زیر پا بگذاریم تا خود قدرتمند ترین باشیم و چون این فکر اساسا با آمیزه های دینی تناقض دارد در نتیجه شعار می دهند که "دین " از "سیاست " جدا است ! تا سد راه خود را از پیش پا بردارند .

اگر در دین ما شطرنج بازی کردن را حرام دانسته اند قطعا منظور بازی شطرنج که کودکانمان آن را بازی می کنند و به شکل اسباب بازی با چند مهره است نمی باشد (اگرچه از اما م صادق (ع) پرسیدند که شطنج بازی حرام است یا حلال و ایشان در جواب فرمودند که مومن وقت انجام اینگونه بازی ها را ندارد !)اما نفس شطرنج بازی در دین ما حرام شده است به این معنی که بنشینیم و تمام فکر خود را برای از بین بردن و زیر پا گذاشتن حقوق دیگران به کار ببندیم تا خودمان به هر طریق پیروز میدان باشیم . اگر چه فتح و پیروزی وعده ی خداوند برای تمام مومنین است . ولی نه با زیر پا گذاشتن حقوق دیگران !چرا که خداوند در "بسم الله الرحمن الرحیم" خود را مهربان معرفی کرده است نه "مکار"!بنابراین ساست وقتی خوب است که عین دیانت باشد . سیاست وقتی معنی کامل خود را داراست که راهی برای تعامل و دوستی بیشتر باشد . نه وسیله ای برای زیر پا گذاشتن ارزشها ی متعالی . آن کسانی که ادعا می کنند دین از سیاست جدا است خواهان بر قرار کردن راه و روش و مسلک خود در روابط بین خود با دیگران هستند . و البته این ظلمی فاحش است . برای نمونه مثال می آورم :اگر فرد ثوتمندی را در نظر بگیریم که دین هیچ پیامبری را قبول نداشته باشدو اصولا راه و روش مذهبی برای خود نداشته باشد .برای ارتباط بر قرار کردن با این فرد دو نوع عقیده وجود دارد :1- باید با این فرد ارتباط برقرار کردو اصلا عقاید فردی او برای بر قرار ی ارتباط با او مانعی محسوب نمی شود .و ارتباط با او چون برا ی من و گروه من سازنده است پس برقرار ارتباط در هر شرایطی با او واجب است .عقیده ی 2 اینکه اصلا نباید با او ارتباط داشت چون او دیانت من را قبول ندارد و ان طور که من زندگی می کنم و فکر می کنم زندگی نمی کند .از امکانات او صرف نظر می کنم .

در حقیقت گروه اول اعتقادات و سلوک افراد را جدایی از ارتباطات می دانند و تنها به منافعی که در این راه عایدشان می شود می اندیشند. یعنی گروه اول، گروه و یا فردی را که می خواهند با او ارتباط برقرار کنند را می سنجندو اگر برقراری با او نفع مادی برای آنها داشته باشد (چون اعتقادی به تفکرات معنوی و فردی ندارند تنها مادیات را ملاک ارزش گذاری و برقرار ی ارتباط می دانند والبته این مادیات می تواند در سطحی باشد )با او و یا آنها با هر روشی ارتباط برقرار می کنند و حتی شروط آنها را قبول می کنند تا بتوانند اینگونه در منافع و امکانت انها شریک باشند !

اما گروه دوم نیز افرادی کاملا درون گرا هستند که اعتقادات معنوی را  تنها راه ارتباط با دیگران می دانندو منافع مادی و دنیای برای آنها اهمیتی ندارد.

اما حتما تعریف بینا بین و سومی هم وجود دارد چنانچه خداوند در قرا« می فراید اگر گروهی باشد که با شما زندگی می کنند و اعتقادات آنها ضرری را متوجه شما نمی کند با آنها پیمان خود را حفظ کنید . در حقیقت وقتی ما دعا می کنیم که ربنا آتنا فی دنیا حسنه و در آخرت حسنه این نشان می دهد که مومن واقعی نیم نگاهی به دنیا هم دارد و دنیا را وسیله ای برای رسیدن به آخرت می داند . بنابراین در ارتباطات و تعاملات خود عقاید درونی طرف مقابل خود را می سنجد،اگر ضرری برای خود و گروه خود نداشته باشد ارتباط با اطرافیان بر قرار می کند واگر برایش ثابت شود که اطرافیانش باعث تاثیر گذاری منفی در دیانت و راه و روش گروه خودش می شود از منافع حاصله چشم پوشی می کند..

نتیجه گیری :دین عین سیاست است . و لازم است که در ارتباطات خود با دیگران اعتقادات درونی طرفهای مقابل سنجیده شود و مد نظر قرار گیرد .چرا که روزی رسان خداوند خداوند متعال است .  

 


نوشته شده در جمعه 89/8/14ساعت 6:56 صبح توسط آ.معماری نظرات ( ) |

قالب جدید وبلاگ پیجک دات نت

کد نوحه

کد مداحی