• وبلاگ : وبلاگ متفكران
  • يادداشت : فرق حقيقت با واقعيت
  • نظرات : 1 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + م.ک 
    سلام
    راستش مطلبتو خوندم ولي باهات در بعضي موارد هم عقيده نيستم
    مثلا اينکه حقيقت به واقعيت نمي رسد و هرگز منطبق نمي شود
    فک کنم اشتباه ميکني چون در بعضي مواقع واقعيت بر حقيقت منطبق ميشه
    مثلا اگه وجود خدارو يک حقيقت درنظر بگيريم (بنابه گفته خودت) هيچگاه به واقعيت تبديل نميشه و با عقل ناقص خودمون نمي تونيم اثباتش کنيم بنابراين
    خدا اصلا وجود ندارد (استغفر الله) در حالي که اين کفر هست
    برات يه مثال ديگه ميزنم در زمان امام حسين (ع) خواست و حقيقت خداوند اين بوده که حضرت بر يزيد پيروز شود (تا اسلام باقي بماند و کفر و ظلم نابود گردد) اما در روزعاشورا درست عکس اين خواسته اتفاق افتاد يعني امام شکست خورد و يزيد پيروز شد حالا با اين تفکري که شما داري فکر مي کني که به دليل محدوديت هاي اين عالم و
    محدوديت بدني و... اين حقيقت به واقعيت تبديل نشد ؟!
    اگه اين جوري فکر مي کني واقعا برات متاسفم چون همه ميدانند که شايد در ظاهر امام شکست خورد ولي پيروز اصلي امام حسين بود که با فدا کردن جان خود و خانواده اش بناي ظلم وجور بني اميه را سست کرد و هدف اصلي و خواست و حقيقت خدارا محقق کرد تا بعدها افرادي مثل تو نگويند که هيچ وقت نميشه به حقيقت دست يافت !
    مشکل شما وامثال شما اينکه خيلي ظاهر بين هستيد شماها هيچ وقت نمي فهميد حقيقت چيه که به بخواهيد به واقعيت تبديل کنيد .

    پاسخ

    با سلام و تشكر فراوان بخاطر نظري كه قرار داديد . امام صادق (ع)مي فرمايند دو گروه هرگز سوال ندارند يكي كساني كه خيلي وارد و ماهر هستند و دومين گروه كساني كه اصلا چيزي نمي دانند !ولي شما با نظرتان شجاعانه خود را از گروههاي بالا جدا كرديد .اما در جايي ديگر امام صادق (ع) مي فرمايند مردم به چهار دليل سوال مي كنند :... و گروهي سوال مي كنند كه محكوم كنند !خوب بود شما دوست عزيز سوالي را كه كرديد به قضاوت كردن و حكم دادن نمي رسانديد تا به اين ترتيب من هم فرصت دفاع از خود را مي داشتم !بنابراين اگر چه به من فرصت توضيح نداديد و حكمتان را صادر كرديد ولي من مطالب زير را براي اطلاع مردمي مي نويسم كه خدايي نكرده با سر سري خواندن مطالب فوق به اين نتيجه گيري عجيب نرسند :شما فرموديدكه وجود خداوند حق است ،اما بدانيد كه خداوند خود وجود است نه اين كه وجودش حق است چرا كه اينگونه خطاب كردن خداوند شرك است .وجود هر چيزي يعني بودن و حضور آن چيز و استثنائا در مورد خداوند نمي توانيم اينگونه خطاب كنيم .واما بعد طبق آنچيزي كه در متن من نوشته شده واقعيت يعني همين دنيا (به زبان بسيار ساده)كه با وجود شيطان بنا نهاده شده (كه يك قسم از شيطان همين حرارت است )و دنيا هرگز بدون حرارت نمي تواند حيات داشته باشد .بنابراين چون دنيا بر اساس وجود و حضور شيطان بنا شده است در نتيجه حقيقت و واقعيت با اندازه ي شيطان با هم فاصله دارند .اين يك مطلب ،اما مثال شما كه خداوند حقيقت است وواقعيت هم هست يعني آيا شما (نعوذبالله)مي توانيد خداوند را مانند يك شي و يا يك انسان در عالم دنيا لمس كنيد !!!!وحقيقت خداوند را تبديل به يك ماده مي كنيد !!!(من دقيقا به همين دليل نوشته بودم كه مطلب نوشته شده ي من براي كساني است كه اهل فقه و فلسفه هستند ولي باز اگر احتياج به شرح بيشتر است من حاضر هستم )اما در مورد امام حسين (ع)كه فرموديد خيلي عجيب است چون خودتان البته با كمال تشكر نظر و نوشته هاي من را به خوبي تاييد كرديد واين نشان مي دهد بالاخره خودتان به حقيقت نوشته هاي من معترف شديد !!دقت كنيد :فرموديد كه-- امام حسين (ع)خواست و حقيقت خداوند اين بود- -(عين نوشته ي خود تان (حقيقت اين بود)و بعد يك خط پايين تر مي فرماييد كه--اما در روز عاشورا درست عكس اين خواسته اتفاق افتاد (عين نوشته ي خودتان(واقعيت چيز ديگري شد )) يعني امام شكست خورد ------ با تشكر من هم دقيقا همين را گفتم كه پس حقيت به واقعيت نرسيد !