• وبلاگ : وبلاگ متفكران
  • يادداشت : فرق حقيقت با واقعيت
  • نظرات : 1 خصوصي ، 13 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + م.ک 
    با سلامي دوباره
    از اينکه نظر منو خونديد و پاسخ داديد کمال تشکر رو دارم
    در ابتدا از شما عذر مي خوام بله حق با شماست من يکم تند رفتم البته قصد توهين و جسارت نداشتم .
    من يک فرد معمولي هستم که چندان با مسائل فقه و فلسفه آشناييت ندارم (هرچند که بسيار به آنها علاقه دارم)
    مدتي است که مرز ميان واقعيت و حقيقت ذهنمو مشغول کرده بود.در اينترنت مشغول سرچ بودم که به طور اتفاقي با وبلاگ شما آشنا شدم.قبلا هم از چندين نفر سوال پرسيده بودم که هر کس نظر متفاوتي داشت اما همه به اين معتقدبودن که واقعيت بر حقيقت منطبق ميشه(البته در بعضي مواقع) اما چيزي که نوشته بودي دقيقا خلاف اون بود!
    درمورد خدا : اين که خدا حقيقت محضه که توش هيچ شکي نيست
    اگه ميگم خدا حقيقته منظورم اينکه هست يعني يک موجودي وجود داره که جهان رو اداره ميکنه شايد بگي بازم داري کفر ميگي ولي من به اين اعتقاد دارم که خدا وجود داره و وجودش حقيقت است.الان اثباتش ميکنم مگه نه اينکه خدا از روح (ذات،نور) خودش در آدم دميد مگه انسان از خشتي گل نبود پس چطور شد که به مقام جانشيني خدا در روي زمين رسيد ؟
    چطور شد که تجلي گر صفات الهي شد .؟ چطور شد که انسان اشرف مخلوقات شد؟جز اينکه خدا مقدار بسيار ناچيز و اندک از وجود خودشو در آدم قرار داد. مگه امام علي نفرموده خدا از رگ گردن با آدم نزديکتر است. پس ببين خدا هست . حالا من چگونه ميتوانم به اين حقيقت دست پيدا کنم .درسته که من نمي توانم خدا رو ببينم ويا لمس کنم ولي ميتونم آثار و نشانه هاشو ببينم مثل اين دنيا و هر آنچه که درون آن هست و از همه مهمتر خود انسان
    اينها واقعيت هايي هستند که حقيقت وجود خدا رو اثبات ميکنه
    اصلا خدادر قرآن فرموده انسان از خداست و به سوي او بازميگردد
    اين جمله بخوبي نشان ميده که اگه مي خواي خدا رو بشناسي
    اول بايد خودتو بشناسي . به نظر من خدا انسانو آفريد تا واقعيت حقيقت خودشو به خود انسان نشان بده.

    پاسخ

    با سلام به دوست خوبم.خيلي خيلي خوشحالم كه علم و معرفت آنقدر برايت مهم است كه دنباله ي مطلب را گرفته اي و قطعا از خيلي ها كه تنها نگاه كننده ي مطالب هستند پيشرو هستي.در مقدمه ي كتاب اصول كافي آورده شده است كه امام زمان (عج) توصيه كرده اند كه بر هر شيعه لازم است كه اين كتاب را بخواند و درك اين (4جلد و بسته به انتشارات 5جلد)براي شيعه ي ما لازم است !بنابراين براي شمايي كه مشتاق هستيد و نسبتا در اين زمينه تازه كارحتما توصيه مي كنم اين كتابها را بگيريد و با دقت بخوانيد به خصوص جلد اول آن كه مربوط به شناخت خداوند است .در آن كتاب به نقل از امام صادق (ع) آورده شده است كه روح(همان كه شما به آن اشاره كرده ايد )مخلوق خداوند است . مسيحيان اعتقاد دارند خداوند تكه اي از وجودش را به مخلوقش داده است .يعني خداوند روح داشته و آن را تكه كرده و قسمتي از آن را به بدن انسان منتقل كرده است به همين دليل انسان را فرزند خداوندمي دانند همان طور كه از پدر به فرزند ژنها به ارث مي رسد . ولي اما يهوديان اعتقاد دارند كه خداوند تمام خصوصيات آن روح مورد نظر را به انسان فوت كرده و به اين ترتيب روح خدا درسته در وجود انسان است به اصطلاح به آن تفويض مي گويند )به همين دليل خداوند در قرآن براي آنها مي گويد يدالله فوق ايديهم(دست خدا با لاترين دستهااست)يعني خداوند هرگز قدرت خود را به انسان نسپرده است!اين نوشته هاي شما و نتيجه گيري شما البته طبيعي است چرا كه اگر كسي اعتقاد داشته باشد حقيقت به واقعيت منطبق مي شود قهرا به اين نتيجه مي رسد و بايد برسد كه خوب اگر قرار باشد واقعيت به حقيقت برسد پس ما هم اگر تلاش كنيم مي توانيم به حق برسيم !در نتيجه ما هم مي توانيم به حق منطبق شويم(همان نتيجه اي كه شما گرفته ايد )و در نتيجه ما خود حق مي شويم !همان طور كه بسياري از مذاهب ابدايي مثل علي اله هي ها به اين نتيجه رسيده اند كه علي به حق رسيد و خود حق شد !و يا كاتوليكها مي گويند كه مسيح به حق رسيد و خود خدا شد!و يا مكاتبي مانند بوديسم و مانيسم ...اعتقاد دارند كه با رياضتهاي شديد مي توان عين حق شد و به حقيقت رسيد .براي دوري از همين اعتقاد است كه پيامبر(ص) اصرار كردند كه در هر نماز ما بگوييم كه او تنها عبد خداوند است و با حق آميخته نشد . و آيه ي قرآن است كه مي فرمايد پيامبر به ما نزديك شد ولي نه منطبق(قاب قوسين او ادني)بنابراين حقيقت نمي تواند بر واقعيت منطبق شود ولي كلام شما كاملا درست است كه بر عكس غربيون تمام تلاش انسان بايد نزديك شدن به حقيقت باشد هر چند مي داند كه نمي تواند با آن منطبق شود . اصلا تفاوت مكتب شيعه با تمام اديان براين اعتقاد است و اصلا ما به همين دليل اعتقاد داريم همواره بايد كسي وجود داشته باشد تا مارا به حقيقت راهنمايي كند و آن همانا امام هر زمان است .